یادباد ان روزگاران یادباد

موسیان

اسمان ابی است

اینجا شهرمن هم موسیان ابی است

سبزی با تفاهم پیچ خورده پیچش بادصبا بارقص گندمزارهاابی است

هرجایی که رو اری نشان مهربانی توی چشم مردمان پیداست

لیلی شرم دارد دیدن مجنون دلهامان

نفسهاگرم چون تیروتب مردادوشهریور

چه می خواهی فزون دیگر

بچشم مردمان دوریانزدیک اینجا گوئیا ازاسمانها امده پایین

هلاای چشم عبرت بین

دوویریج کهن برپهنه این دشت غلطان است

اگرچه باز هم این خاک عطشان است

ولی سیراب خون پاک یاران است

یارانی که جان خودفدا کردند

تاپاکی بجاماند.تادین خداماند

واینک بازهم این اسمان ابی است

واینجاشهر من هم موسیان ابی است

رنگ زندگی سبز ودل هرپیروبرنا سبز

lرنگ زندگی سبزودل هرپیروبرنا سبز

من ازانسوی احساس تو می ایم 

سلامم کن سلامم کن 

که محتاجم به لبخندی 

 ازان لبهای شیرینت

شعرهای من

درعبورلحظه ها کسی به من خندید.لبخندش رادیدم.

به اب که می نگرم ..نگاهش پیداست

وبه اسمان که

تنها که می شوم خیالش می رسدوچشم که می نهم..خوابش

اینک هرکاه که می بینمش احساس نیاز می کنم

ونیاز یعنی همین 

خوشاخوشابه روزهابهروزهای کودکی

که فصل سبزرویشی برای ماجوانه های تازه بود

ودرنگاه ماهمه شروع خوب زندگی

نیازمامحبتی که تابلادسروها سفرکنیم

وتوشه مسیرخودصداقتی

ولی ولی ستاره ها ستاره های بخت ما

حقارت افول رارضا شدندوعاقبت

نصیب نوجوانه هاکویرشدکویرشد 

تورفتی اسمان بی تاب گردید

زمین از هجر توبی خواب گردید

چنان نالیدم از دوری ماهت

بچشمم اشک من بی تاب گردید

توبودی زندگی خندیدنی بود

برایم هرگلی بوییدنی بود

زمستان شدبهارازکوچه هارفت

نبودی گریه هایم دیدنی بود

توان خوب همیشه شادبودی

که ازخوبی برایم می سرودی

ندانستم دریغاقدرعشقت

که تاغافل شدمدیدم نبودی

...لبخندش

شعرهای من

مرابه خلوت اندیشه های ناب ببر

دلم برای کمی حرف تازه لک زده است 

افتاب رادوست دارم چون تو نورانی است

کوهها را :چون تواستوار

ابرهارا:چون تو پاک

اب هارا

گلهاراچون توزیبا

ماه را:چون توماه

وخودم را:چون تو...

چون تورادوست دارم

:چون توصاف

سلام اول قصه

بادرودبه بازدیدکنندگان محترم . 

من از دیار فراموش شده علی کش این وبلاگ رو مدیریت میکنم . 

امیدوارم درحد توان بتوانم مطالب مفیدی تهیه وخدمتتان ارائه دهم. 

                              - درود-